زندگی همین یه باره ، نذار فرصت بره از دست

ساخت وبلاگ
ترم سوم با درس  زبان اختصاصی شروع شد و با کلاس های خلوت و ده  دوازده نفره ی علوم تشریح ، هیجانِ دیدن جسد ، دوشنبه های سختِ پر کوییز ، تخمه خوردن یکی از پسر ها سر کلاس و عصبانی شدن استاد آرام ِ فیزیولوژی ، اردوی جهادی ، خیریه ، نمایشگاه کتاب  ، گیر افتادن بچه ها توی آسانسور ، کلاس های خسته کننده ی ایمنولوژی با یک استاد تازه کار ، کلاس های نیم ساعته ی انقلاب که یک ربعش به حضور غیاب می گذشت و کلاس های تاریخ که همه چیز در آن گفته میشد جز تاریخ  ادامه یافت و در نهایت با امتحان پایان ترم زبان به صورت رسمی پایان یافت.
در این چندماه یک چیزهایی در وجودم تغییر کرده و آرامشم را بیشتر کرده است  . سعی کرده ام بیشتر خودم باشم ، رودربایستی را کنار بگذارم و اگر اشتباهی کردم ناراحت بشوم اما نگذارم این ناراحتی انقدر زیاد شود که فرصت دوباره  حرکت کردن ، اندیشیدن و تغییر دیدگاه و انعطاف پذیر بودن را فراموش کنم . لایه های درونی جدید تری از آدم های اطرافم را کشف کرده ام و نسبت به ترم اول ارتباط برقرار کردنم با دیگران خیلی بهتر شده . این تغییر را در دوستانم هم حس کردم و خب فکر میکنم این خاصیت گذر زمان و از نزدیک دیدن آینده  است ، این که به این درک می‌رسی که اوضاع به آن وحشتناکی که فکر میکردی نبود و آدم ها هم به آن ترسناکی . میخواهم راه باقی مانده را با دقت بیشتری طی کنم  و در عین حال که از خود بیرون می ایم  در خود بیشتر فرو روم . تعطیلات جدیدی پیش رو دارم و برنامه های بسیار و بی نهایت خوشحالم . خوشحالی ام بعد از امتحان امروز به حدی بود که می‌توانستم پرواز کنم و در تمرین رانندگی نزدیک بود این پرواز را عملی کنم :دی  پاک کردن خروار خروار عکس های مربوط به قطعات مختلف جزوات و کتاب های درسی از گوشی ام از لذت بخش ترین کاری بود که امروز انجام دادم:)))
رقیب گفت بر این در چه می‌کنی شب و روز؟
چه می‌کنم؟ دلِ گم کرده باز می‌جویم....
#سعدی
نتیجه نهایی ماراتن مضحک کن کور...
ما را در سایت نتیجه نهایی ماراتن مضحک کن کور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a1z1z1c بازدید : 153 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 16:40