غمگینم

ساخت وبلاگ

وقتی نشستم یه گوشه و دارم به جون زندگی به جون سرنوشت به جون تقدیر به جون زمین و زمان غر میزنم

یادم میفته اون دختری رو که روی ویلچر بود

یادم میفته اون دختری رو که هر شب منتظر باباش از اون سفری که مامانش گفته برگرده

یادم میفته اون کسیو که نمیتونه حرف بزنه

اون کسی رو که نمیبینه و دنیای رنگی رنگی ما همیش براش یه رنگ بوده

نمی شنوه و سکوت همیشه همدم تنهایی هاش بوده

هیچکیو نداره که تو بغلش گریه کنه

شب جایی رو نداره که اسوده و بدون هیچ خطری بخوابه

یادم میفته جنگای سوریه رو

بچه های بی گناه و معصومی که قربانی میشند رو

یادم میفته چقدر ناشکرم

چقدر خودخواهم

چقدرررررر پرو هستم که به جای شکرگزاری برای این همه نعمت هایی که دارم

نشستم و دارم میگم خدایا چرا اینو دارم اونو ندارم چرا فلانه چرا بهمانه 

وقتی حتی یه لحظه حاضر نیستم به جای فلان چیزن مثلا دست یا پا نمیداشتم

خدایا ببخشید


نتیجه نهایی ماراتن مضحک کن کور...
ما را در سایت نتیجه نهایی ماراتن مضحک کن کور دنبال می کنید

برچسب : غمگینم, نویسنده : a1z1z1c بازدید : 117 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:09